معجزه استقبال از زائر شیرخوار اربعین در قلم خاطرات یک همراه اربعینی نوشته شده است.
به اعتقاد زائر اربعینی که تجربه همراه بردن همسر و فرزندان خود را دارد، رخداد اربعینی که در ادامه میخوانید حاکی از توجه و عنایت ویژه اهل بیت است.
وی از معجزه استقبال از زائر شیرخوار اربعین مینویسد:
من پسر شیرخوارم را همراه خود برده بودم… در کاروان ما به دلیل شلوغی روز اربعین، خانمها عمدتا در موکب میمانند و از راه دور زیارت میخوانند.(البته در حال حاضر برای اینکه خانمها هم زیارت کنند اول از مرز به سمت کربلا میرویم. یعنی قبل از ازدحام زائران اربعین خانمها دل سیر زیارت میکنند. بعد برمیگردیم نجف و پیادهروی را شروع میکنیم.)
در همین رابطه بخوانید:
اولین سالی که رفتیم، بسیار شلوغ بود. امکان بردن خانمها یا بچهها به حرم نبود. آنها در موکب ماندند تا با گروهی که نیمهشب سمت حرم میروند، راهی شوند. البته زیارت از راه دور و دیدن گنبد و سلام دادن از راه دور.
همسر بنده، پسرمان را در موکب کنار من گذاشت و همراه بقیه به حرم رفتند. صبح موقع نماز شده بود و من میخواستم به حرم بروم. همسرم برگشت و پسرمان را تحویل او دادم.
همسرم گفت فردا صبح برمیگردیم اما محمدحسین را به زیارت نبردیم تا به رسم ادب، سلامی دهد. از طرفی هم بچه خسته بود و همسرم نمیخواست اذیت شود. برای همین بسیار غصه میخورد…
وقتی به موکبی برگشتن که وسیلهها در آن بود، خانمی جای همسرم خوابیده بود. با اینکه خسته بود اما خانم را بیدار نمیکند تا بدخواب نشود. کولهها را جابهجا میکند و منتظر میماند تا خانم بیدار شوند.
وقتی خانم بیدار میشود، میبیند همسرم در حال شیر دادن محمد حسین است و میگوید: شما کجا بودین، بچه از گریه بیقرار شد. همسرم ناراحت میشود و میگوید: حرم بودم…
معجزه حضور
خانم میگوید: عمه بیچاره در حرم بود و شما او را گم کردید؟! همسرم میگوید: پسرم عمه ندارد! تازه محمدحسین در موکب پیش پدرش بود. فکر کنم اشتباه گرفتید.
خانم میگوید: نه اشتباه چیه!؟ خودم رفتم جلو، همین لباس تن بچه بود! همسرم متعجبتر میگوید: خانم بیرون هوا سرده، کی بچه را با این لباس آستین کوتاه بیرون میبرد؟!
یک روز دیرتر برگشتیم که خلوتتر شود. باهم به حرم رفتیم تا از نزدیک تشکر کنیم. فهمیدیم حواسشان به ما هست!
خانم میگوید: آره منم رفتم جلو که به مادرش بگم، شاید بچه به خاطر سرما گریه میکند اما خانم گفت: «من عمه او هستم و منتظرم مادرش بیاد و بچه را ازم بگیرد.» قشنگ یادمه همین بچه بود با همین لباس!
خانم حرفای همسرم را قبول نکرد و گفت: حتما بچه گریه کرده و شوهرت خواسته به واسطه عمه به شما برسد. طفلی بچه چقدر گریه میکرد.. همسرم گیج شده بود. یعنی کسی محمدحسین را وقتی که خواب بود به حرم برده؟!
صبح اومد سراغم و ماجرا را گفت، من هم گفتم: نه. بچه کنارم خواب بود و اصلا بیدار نشده بود!!! هردو فقط اشک میریختیم…
یک روز دیرتر برگشتیم که خلوتتر شود. باهم به حرم رفتیم تا از نزدیک تشکر کنیم. فهمیدیم حواسشان به ما هست!
شاید بعضیها بگویند اربعین با خانواده نروید، ولی من معتقدم هرکس تکهای نور مخصوص بچهها جمع میکند.
به آقایان توصیه میکنم این سفر را مدیریت کنند تا همسر و فرزندان هم از این نور بیبهره نباشند. مخصوصا که مدیریت سبک زندگی به عهده خانمها است. اینکه داشتههای خود را برای امامحسین(علیه السلام) خرج کنیم قشنگتر است؛ تا داشتههای خود را به رخ این و آن بکشیم…